قسمت اين بود که من با تو معاصر باشم تا در اين قصه ی پر حادثه حاضر باشم حکم پيشانی ام اين بود که من گم شوم و بعد به دنبال تو يک عمر مسافر باشم تو پری باشی و تا آنسوی دريا بروی من به سودای تو يک مرغ مهاجر باشم قسمت اين بود ، چرا از تو شکايت بکنم ؟! يا در اين قصه به دنبال مقصر باشم ؟ شايد اينگونه خدا خواست مرا زجر دهد تا برازنده ی نامی ستایش شده باشم شايد ابليس مرا شيطنت آموخت که در پس پرده ی ايمان به تو کافر باشم شایدصلاح بودتوبراه خودومن نیزچنین بااین دردبسوزم و مدام درعذاب باشم دردم اين است که بايد پس از اين قسمتها سالهاباید منتظر قسمت آخر باشم
az hame mamnoonam bekhosus dadashe maham
تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری
همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری
تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی
غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری
شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -
هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری
بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند
مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری
همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید
ببین چه مرهم شیرینیست برای سختی و دشواری!!
کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی
رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...
چقدر منتظرت بودم !ببینمت کمی آسوده...
دوباره آمده ای اما؛ همان همیشه عزاداری!
سلام
مرسی خیلی قشنگ و تکان دهنده بود امیدوارم موفق باشی
18239 بازدید
15 بازدید امروز
10 بازدید دیروز
45 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian